گندم . قسمت چهارم

ساخت وبلاگ
نویسنده: مهرزاد روشن - یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۱ دارم هلاک می شوم بی تو. رفته بودم پارک آزادی. ننه سکینه، کولی فالگیر پارک آزادی می گفت که هلاک می­شوم بی­ تو. به هر کسی این را  نمی گوید. وعده و وعید می­دهد همیشه. می­گفت که خط زندگیم کوتاه است. اما جای نگرانی نیست. دکتر اردلان گفته که کافی است فکرم را اصلاح کنم. با چندتا قرص و تلقین همه چیز درست می شود. مرغ یک پا دارد. فقط باید اصرار کنم و لجباز گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : متولد,برای,ریحان,نویسم, نویسنده : 7vadipoem بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:40

نویسنده: مهرزاد روشن - دوشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۱  نمی دانم کجای تهران، حوالی چند باغ سیب هر روز خدا نگهبان بودم. انگار که قرعه ی فال را به نام من دیوانه زده بودند و قرار بود تک و تنها بار سنگین این امانت ملی را یک تنه به دوش می کشیدم. روی برجک گیر افتاده بودم و چهار چشمی مواظب بودم کسی از جهنم فرار نکند. آفتاب به سرش زده بود وکف فلزی برجک مثل تابه­ای که روی اجاق نشسته باشد، د گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : برای,ریحان,دماوند, نویسنده : 7vadipoem بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:40

نویسنده: مهرزاد روشن - یکشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ هیچ چیز سر جای خودش نیست ریحان. حتی ماه که سقوط کرده کف جاده ی اصفهان– شیراز و به استقبال اتوبوسی آمده که قرار بود تو را به شیراز بیاورد. من ردیف جلو نشسته ام، سمت راست و درست جایی که قرار بود تو نشسته باشی پیرمردی است که مدام صلوات می­فرستد ذکر می­خواند و خود را برای یک خواب تا ابد خاموش آماده می­کند. ساعت، سه و نیم بامداد ا گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : برای,ریحان,خاکستر,سوخته, نویسنده : 7vadipoem بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:40

نویسنده: مهرزاد روشن - چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ شنیده ام یونانی ها دو هزار سال قبل از میلاد مسیح جامعه را به چندین طبقه تقسیم می کرده اند. شهروندان درجه یک و دو و نمی دانم چه و چه . روشنفکرهایی که کار نمی کرده اند و طبقه ی کارگری که جان می کنده اند تا مفت خورها و انگل های جامعه فکر کنند و بنویسند و خوش باشند. اگربه نژادپرستی و آپارتایت و جنایت علیه بشریت متهم ام نکنید معتقدم گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : مملکت,خویش,غریب,مهرزاد,روشن, نویسنده : 7vadipoem بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:40

از هیچ نگاهی ، به اندازه ی نگاه گنجشک ها متحیر نبودم ؛ درکشان نمی کردم وقتی ، چشم هایشان را  می دوختند به نور و زل می زدند به تکه چوبی که قرار بود گلفی شود و بر سرشان فرود آید . تکان    نمی خوردند تا کار از کار بگذرد و مانند نارنج پوسیده ای ، بیفتند پایین درخت . تمام می شد . می مردند بی آنکه قطره خونی ریخته شود و پیش از آنکه صادق ، دخل شان را بیاورد . سرگرمی شبهای تابستان مان بود . یک چراغ قوه و گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : گنجشک,مهرزاد,روشن, نویسنده : 7vadipoem بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:40

7   چیزی به ظهر نمانده بود که دلتنگ از جماعتی که همیشه مواظبند تا پایت را کج بگذاری و بعد مچت را بگیرند و ارشادت کنند، از جنجال جاری در شهر گریختیم و به خلوت کوهستان پناه بردیم. هوا هنوز مرطوب بود و شادابی و طراوت صبح را با خود داشت. هانی می­خندید و گنجشک­ها آواز می­خواندند و آوازشان قسمتی از سکوت جاری در کوهستان بود. کوه، خلوت تر از همیشه بود و آرامش عمیق کوهستان را تنها خنده های هانی بود که به گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : برای,هانی,مهرزاد,روشن, نویسنده : 7vadipoem بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:40

نویسنده: مهرزاد روشن - پنجشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۶   #گندم #مهرزاد_روشن  #قسمت_اول    می گفتی بگو گندم . می گفت جو. با احترام دعوتش می کردی که مهمانش کنی کلی لیچار بارت می کرد و در خانه ات را می بستی که سر زده وارد خانه ات نشود و غافلگیرت نکند چنان با سنگ  در خانه را می کوبید که چهار ستون بدنت بلرزد.  عادت های عجیب و غریب کم نداشت. از سایه ی دیوار و جمعیت و آب گریزان بود و سر به سرش اگر می گذ گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : گندم,قسمت, نویسنده : 7vadipoem بازدید : 63 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:40

نویسنده: مهرزاد روشن - پنجشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۶   #گندم #مهرزاد_روشن  #قسمت_دوم    چهل سال ستون به ستون کرده بود و فرجی نشده بود.  زخم در جانش ریشه دوانده بود و سال به سال کهنه تر شده بود و کارد به استخوانش رسیده بود و چیزی نمانده بود که جانش را بگیرد. حتی شال و کلاه کرده بود و تا کربلا هم رفته بود و از امام حسین خواسته بود که یا دلش را آرام کند و یا جانش را بگیرد اما سودی نبخشیده بود.  هن گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : گندم,قسمت, نویسنده : 7vadipoem بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:40

نویسنده: مهرزاد روشن - پنجشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۶ #گندم  #مهرزاد_روشن  #قسمت_سوم      چهل سال این آتش زیر خاکستر مانده بود و از نفس نیفتاده بود.   اواخر تابستان بود و فصل برداشت سیب و نیژو همان حوالی زیر سایه ی درخت ها پرسه می زد و کربلایی یکی را فرستاده بود از آبادی های اطراف کلی کارگر آورده بود تا تکلیف باغ را یک سره کند. سیب ها حال و روز خوشی نداشتند و آفت به جان درخت ها افتاده بود و محصو گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : گندم,قسمت, نویسنده : 7vadipoem بازدید : 63 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:40

نویسنده: مهرزاد روشن - پنجشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۶ #گندم  #مهرزاد_روشن  #قسمت_چهارم   خبر پر می کشد و کوچه به کوچه می گردد و از دیوارهای کاهگلی خانه ها عبور می کند و بی آنکه کلون دری را به صدا درآورد به همه ی آبادی سرک می کشد. زنان چادرچاقچور می کنند و از این خانه به آن خانه می روند و از همسایه ها راست و دروغ ماجرا را می پرسند و به حال جیران بی بی افسوس می خورند. جیران بی بی از همان روز اول ک گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : گندم,قسمت,چهارم, نویسنده : 7vadipoem بازدید : 62 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:40